سلام خدمت شما همراهان عزیز عصر وردپرس
در این جلسه از آموزش های وردپرسی می خواهیم پیرامون اینکه افزونه یا افزونه های وردپرسی چیست تا بیشتر با افزونه ها آشنا شوید و سپس به معرفی افزونه ها و هک ها می پردازیم .
سینک های ظرفشویی جنس، اندازه، تعداد لگن، وسایل جانبی، شکل و عمق متفاوتی دارند. سینک ظرفشویی در انواع سینک توکار و سینک روکار وجود دارد که نصب آنها متفاوتند.
از آنجا که سینک از ابتدایی ترین ملزومات هر آشپزخانه ای بوده که از تهیه و آماده کردن غذا گرفته تا شستشوی انواع میوه ها، سبزی ها و ظروف به آن نیاز داریم، دقت در انتخاب آن در راحتی هرچه بیشتر ما مؤثر است. مهمترین نکاتی که در مورد سینک ظرفشویی باید به آنها توجه نمود، جنس سینک، نمای ظاهری آن و ویژگی های مربوط به نصب و راه اندازی سینک است.
جنس سینک: جنس سینک ممکن است از استیل ضد زنگ، چدن، گرانیت کامپوزیت، مس یا … باشد. این روزها سینک هایی که از جنس استیل ضد زنگ هستند به سبب ظاهر زیبا، مقرون به صرفه بودن، دوام و راحتی در تمیز کردن از بیشترین استقبال برخوردارند. مهمترین مسئله در مورد سینک استیل ضخامت ورق آن است.
شکل ظاهری سینک: سینک ها از جهت شکل، اندازه، عمق، تعداد کاسه ها و وسایل جانبی که ممکن است به همراه آنها باشد متفاوتند. از نظر اندازه و تعداد کاسه ها، سینکی را انتخاب کنید که متناسب با فضا و نوع کارکرد شما باشد. هرچه تعداد کاسه های سینک ظرفشویی بیشتر باشد برای شستشوی همزمان مواد مختلف یا شستشو و آبکشی ظروف فضای بیشتری در اختیار شما خواهد بود. عمق کاسه های سینک باید هم با قد شما متناسب باشد و هم با عمق ظروف آشپزخانه شما.
نصب و راه اندازی: سینک ظرفشویی در انواع روکار و توکار است. سینک های روکار همان طور که از اسمشان مشخص است بر روی میز یا کابینت نصب می شوند و قابل جا به جایی هستند. این سینک ها معمولاٌ به دیوار پیچ شده و دور آن ها با نوار فلزی یا چسب آکواریوم به کابینت متصل می شود.
برای نصب سینک توکار، معمولاٌ داخل میز آشپزخانه سوراخ شده و سینک داخل آن ها جای می گیرد. این سینک ها نیاز به نصب و پرداخت هزینه جداگانه برای آن داشته اما عموماٌ ظاهر زیباتر و متقاضیان بیشتری دارند.
سلام خدمت شما همراهان عزیز عصر وردپرس
در این جلسه از آموزش های وردپرسی می خواهیم پیرامون اینکه افزونه یا افزونه های وردپرسی چیست تا بیشتر با افزونه ها آشنا شوید و سپس به معرفی افزونه ها و هک ها می پردازیم .
سومین جنگ بردگان(به انگلیسی: Third Servile War)(۷۳-۷۱ پیش از میلاد) آخرین سری از جنگهای نا موفق و بی ارتباط با گذشته بردگان شورشی علیه جمهوری روم بود که عمدتاً به جنگهای بردگان روم شهرت دارد.پلوتارک تاریخ نگار رومی این جنگها را نیز جنگ گلادیاتورها و جنگ اسپارتاکوس نامیدهاست.سومین جنگ بردگان تنها جنگی بود که مستقیماً قلب روم،ایتالیا،را تهدید میکرد.پیروزیهای مکرر و رشد سریع شمار گروههای بردگان شورشی علیه روم بین سالهای ۷۳ تا ۷۱ پیش از میلاد زنگ خطر را برای رومیان دوچندان میکرد.در نهایت کراسوس توانست به تنهای و با ایجاد حملات نظامی متمرکز شورشیان را از پا در آورد،اما شورشیان توانستد در سالهای بعد از جنگ بطور غیر مستقیم بر روی سیاستهای رومیان اثر بگذارند. تاریخچه در بین سالهای ۷۳ تا ۷۱ پیش از میلاد؛گروهی از بردگان فراری-که در اصل ۷۸ نفر گلادیاتور فراری بودند که تبدیل به یک گروه ۱۲۰ هزار نفره شامل مردان،زنان و کودکان شدند-بدون هیچ مجازاتی تحت رهبری چندین نفر که معروف ترینشان اسپارتاکوس بود،به ایتالیا حمله کردند.بدنهای نیرومند این گلادیاتورها همواره بطرز شگفت آوری هچون سلاحی نیرومند در بین آنها بود و بارها نشان دادند که قادر به مقابله با نیروهای مختلف از نیروهای کمپنیهایی و شبه نظامیان رومی گرفته تا سپاهیان تعلیم دیده تحت فرمان کنسول سیاسی امپراطوری روم."پلوتارک" بر این باور است که همه تلاش بردگان بر این بوده که همراه بردگان رومی از اربابان خود رها شده و به سمت "گوال"(کشورهای بلژیک و فرانسه امروزی) فرار کنند؛درحالیکه "آپیان و فلوروس"(تاریخ نگار) بر این باورند که قصد اصلی بردگان ایجاد جنگ داخلی در روم برای فقح کامل آن توسط بردگان بودهاست۱ . نگرانی سنای روم از موفقیتهای نظامی بردگان و غارت شهرهای روم و اطراف آن،نهایتاً باعث شد که روم هشت سپاه خود را تحت فرماندهی بی رحم ولی موثر کراسوس اعزام کند.جنگ در سال ۷۱ پیش از میلاد تمام شد.زمانیکه اسپارتاکوس بعد از یک نبرد طولانی و تلخ و عقب نشینی در مقابل سپاهیان کراسوس به این موضوع پی برد که قرار است سپاهیان مگنوس و وارو نیز وارد جنگ شوند تا آنها را به دام بی اندازند،نهایتاً تمام نیروهای خود را علیه سپاهیان کراسوس اعزام کرد که با شکست سختی رو به رو شد. سومین جنگ بردگان تاثیر بسزایی روی تاریخ کهن روم و کارنامه کاری کراسوس و پومپی داشت.هر دو این نفرات از پیروزی خود مقابل شورشیان در اهداف سیاسی خود استفاده کردند.آنها با اتکا به محبوبیت بین مردم و میزان قدرتشان در ارتش انتخابات سنای روم را در سال ۷۰ پیش از میلاد به نفع خود تمام کردند.اقدامات این دو به عنوان اعضای سنا سهم بسزایی در نابودی نهادهای سیاسی روم داشت و در نهایت منجر به تبدیل جمهوری روم به امپراطوری روم شد. بردگی در روم وجود بیگاریهای ارزان قیمت در قالب بردگی عاملی مهم در اقتصاد بشمار میرفت.صاحبان این بردگان از آنها برای انجام کارهای متنوعی از جمله خرید از بازرگانان خارجی و به بردگی گرفتن مردمان خارجی در زمان فتح نظامی استفاده میکردند.با حضور گسترده نیروهای رومی در جنگهای کشور گشایی در قرنهای اول و دوم پیش از میلاد،دهها اگر نگوییم صدها هزار نفر از بردگان از اروپا و مدیترانه وارد اقتصاد روم شدند.شمار زیادی از بردگان در معادن و بر روی زمینهای کشاورزی در سیسیل و جنوب ایتالیا کار میکردند در حالیکه تعداد بردگانی که خدمتکار،صنعتگر و خادم شخصی بودند خیلی محدود بود. در بیشتر اوقات در طول دوران حکومت جمهوری روم با بردگان با بی رحمی و سرکوب رفتار میشد.طبق قانون جمهوری خواهان برده یک شخص بشمار نمیرفت بلکه مال بحساب میآمد.صاحبان حق داشتند از آنها سوء استفاده کنند،به آنها صدمه بزنند و حتی بدون هیچ پیگردی قانونی بردههای خود را بکشند.بردگان انواع مختلفی داشتند که کم ارزش ترینشان-دسته بزرگی را تشکیل میدادند- که در مزارع و معادن کار میکردند تا آخر عمر محکوم بودند بیگاریهای سخت بدنی انجام دهند. این رفتارهای سرکوب گرایانه و بیگاریها با بردگان باعث شد تا جمعیت بردگان به شورشیان بدل شود.در ۱۳۵ سال و ۱۰۴ سال پیش از میلاد به ترتیب جنگ اول بردگان و جنگ دوم بردگان که در سیسیل اتفاق افتاد باعث شد تا گروههای کوچکی ازشورشیان دهها هزار نفر که خواستار فرار از دست حکومت سرکوب گر روم بودند را بیابند.اگرچه این درگیریهای داخلی از نظر سنای روم جدی بنظر میرسید و مدت زیادی صرف سرکوب نظامی این گروهها شد ولی آنها هرگز تهدید جدی ای برای جمهوری روم بشمار نمیرفتند.قلب روم،ایتالیا،هرگز یورشی از بردگان را بخود ندید،حتی بردهها این قدرت را از خود نشان نمیدادند که برای شهر رم تهدیدی بشمار آیند.اما جنگ سوم بردگان همه چیز را عوض کرد. شورش(۷۳ سال پیش از میلاد) شورش اهالی کاپوآ در حکومت آنزمان روم،بازیهای گلادیاتوری یکی از محبوب ترین سرگرمیها بحساب میآمد.در ایتالیا برای آماده کردن گلادیاتورها برای مسابقات تعدادی مدرسه تعلیم و یا "لودی" ساخته شده بود.در این مدارس به زندانیان جنگی و یا مجرمین محکوم که برده بحساب میآمدند،آموزشهای لازم در مبارزات گلادیاتوری داده میشد. در سال ۷۳ پیش از میلاد،۲۰۰ گلادیاتور که در مدرسهای در کاپوآ که در تملک لنتولوس باتیاتوس بود،نقشه فرار کشیدند.وقتی نقشه فرارشان لو رفت،۷۰ نفر ار آنها وسایل آشپزخانه(ساطورها و سیخها) را برداشته و برای رهایی خود از مدرسه شروع به جنگ کردند و تعدادی از ابزار و سلاحهای گلادیاتوری را بچنگ آوردند. گلادیاتورهای فراری بمحض آزاد شدن از افراد خودشان سه رهبر را برگزیدند.دو نفر بنامهای کریکسس و اونومئوس از سرزمین گل (gaul) و اسپارتاکوس که گفته میشد اول عضو نیروهای کمکی "تریس"(سرزمینهای شرق اروپا،بخشی از بلغارستان ، یونان و ترکیه کنونی) از سپاهیان روم بود که به بردگی محکوم شد یا توسط سپاهیان به اسارت گرفته شد. بردگان فراری قادر بودند تا گروه سربازان کوچکی که از کاپوآ دنبالشان فرستاده میشد را شکست دهند و خود را با سلاحهایی که بدست میآوردند و نیز سلاحهای گلادیاتوری خودشان مجهز کنند.منابع مختلف شرحهای ضد و نقیضی را در مورد چگونگی کارهای آنها درست بعد از فرارشان بیان میکنند ولی عمدتاً بر این باورند که گروه گلادیاتورهای فراری اطراف کاپوآ را چپاول کردند و تعداد زیادی از بردگان را به گروه خود آوردند و در نهایت تصمیم گرفتند که به جایی که دارای موقعیت دفاعی مناسب در کوههای "وسوویوس" بروند. شکست سپاهیان پریتوری درگیریهای نخستین بین سپاهیان رومی و بردگان شورشی کاپوآ تا زمستان ۷۲-۷۳ پیش از میلاد که زمستان را نیز در بر میگرفت ادامه داشت.چون شورشها و تجاوزات در "کُمپنیا"(شهری در جنوب ایتالیا که تفرجگاه ثروتمندان و قدرتمندان روم و خانههای زیادی هم در آن ساخته شده بود) رخ داد،همین امر باعث شد که خبر این شورش سریعاً بگوش مقامات رومی برسد.در ابتدا مقامات فکر میکردند که این شورشها موج بزرگی از جرم و جنایت میباشد تا اینکه بخواهد شورشی مسلحانه باشد. اما در اواخر همان سال،روم نیروی نظامی خود را تحت فرمان پریتور برای شکست شورشیان اعزام کرد.پریتور رومی بنام گایِس گلابر نیروی ۳ هزار نفری را آماده کرد ولی این نیرو متشکل از سپاهیان نبود بلکه همه شبه نظامیهایی بودند که با شتاب و به صورت تصادفی انتخاب شده بودند؛زیرا هنوز این اقدام شورشیان را جنگ تلقی نمیکرد و تنها یک تجاوز یا حمله برای سرقت و غارت قلمداد میکرد. نیروهای گلابر بردهها را در کوههای وسوویوس محاصره کردند و تنها راه عبور به پایین کوه را بستند.گلابر که از تسلط بر بردگان خشنود شده بود،تصمیم گرفت صبر کند تا گرسنگی باعث تسلیم شدن نیروهای بردگان شود.از آنجایی که بردگان آموزشهای نظامی ندیده بودند،نیروهای اسپارتاکوس از ابزارهایی که در اختیار داشتند و هوش و ذکاوتشان در زمان روبارویی با ارتشهای منظم رومی نهایت استفاده را بردند.در واکنش به محاصره یاران گلابر ،افراد اسپارتاکوس از درختها و تاکهایی که در بالای کوههای وسوویوس سبز شده بود صناب و نردبان ساختند و از درهای که درست در رشته کوه مقابل افراد گلابر قرار داشتند پایین آمدند.آنها وسوویوس را دور زدند و به ارتش شبی خون زدند و افراد گلابر نابود کردند. دومین نیروی اعزامی این بار تحت فرماندهی پریتور وارینیوس برای مقابله با اسپارتاکوس اعزام شد.به دلایلی وارینیوس فرماندهی نیروهای خود را به دو زیر دست خود یعنی فوریوس و کسینیوس سپرد.پلوتارک میگوید که فوریوس فرماندهی ۲ هزار نفر را بعهده داشت ولی این نیرو نه قدرت ماندن و نه قدرت مقابله را داشت و نه از شبه نظامیان و سپاهیان تشکیل شده بود.بردگان فراری این نیرو را نیز شکست دادند:کسینیوس در این جنگ کشته شد و وارینیوس تا مرز دستگیر شدن رفت و همه تجهیزات آنها به دست بردگان افتاد.با ادامه یافتن این پیروزیها تعداد نفرات زیادی به نیروهای اسپارتاکوس ملحق میشوند؛حتی گله داران و چوپانان آن مناطق نیز به او میپیوندند و شمار نیروهای اسپارتاکوس به ۷۰ هزار نفر میرسد.بردگان فراری کل زمستان ۷۳-۷۲ را به تمرین و تعلیم و مجهز کردن نیروهایشان به سلاح و گسترش قلمرو خود به شهرهای نولا،نوکریا،توری و متاپنتوم پرداختند. پیروزیهای بردگان در این جنگها برایشان تبعاتی هم بدنبال داشت.در طول یکی از وقایع یکی از رهبران بردگان(اونومئوس)در طول یکی از جنگها ناپدید میشود و دیگر در تاریخ سخنی از او به میان نمیآید. انگیزه بردگان فراری در پایان سال ۷۳،اسپارتاکوس و کریکسوس فرماندهی گروه بزرگی از مردان مسلح را بعهده داشتند که توانایی هایشان را برای رویارویی با ارتشهای رومی ثابت کرده بودند.مشخص کردن انگیزه آنها برای اینکه با این گروه قرار است چه کارهایی انجام دهند برای خوانندگان امروزی کار مشکلی است.چون سومین جنگ بردگان نهایتاً یک شورش ناموفق بود وهیچ سند دسته اولی برای اهداف و انگیزههای آنها موجود نیست و تاریخ نگاران در مورد اهداف جنگ تئوریهای ضد و نقیضی را بیان کردهاند.بیشتر جنگ نگاران امروزی مدعی هستند که این افراد به دو گروه تقسیم شدهاند.عدهای که تحت فرمان اسپارتاکوس بودند و خواستار فرار به سمت رشته کوههای آلپ و آزادی بودند و گروهی که تحت فرمان کریکسس بودند و خواهان ماندن در جنوب ایتالیا و ادامه دادن به غارت و چپاول بودند.در اینجا به تفسیر این وقایع میپردازیم: فلوروس شهرهایی را که بردگان آنها را غارت کردهاند را لیست کردهاست که توری و متاپنتوم را شامل میشود که از نظر جغرافیایی فاصله زیادی با نولا و نوکریا دارد.اینها حاکی از وجود دو گروهاست:نهایتاً پابلیکولا به کریکسس و ۳۰ هزار نفر از افرادش که گفته میشود از گروه اصلی تحت فرمان اسپارتاکوس جدا شده بودند حمله کرد.پلوتارک هدف اصلی بردگان را غارت ایتالیا عنوان میکند و نه فرار کردن به رشته کوههای آلپ.اگرچه این جدایی مغایرتی با منابع تاریخی ندارد ولی هیچ مدرک قاطعی برای حمایت از این تئوری موجود نیست. بعضی از داستانهای تاریخی مثل فیلم "اسپارتاکوس" ساخته "استنلی کوبریک" درسال ۱۹۶۰ اسپارتاکوس را فردی مبارز برای آزادی به تصویر میکشد،فردی که میجنگد تا جامعه فاسد روم را تغییر دهد و به سنت برده داری رومیان پایان بخشد.اگرچه این تصویر با منابع تاریخی مغایرتی ندارد اما هیچ سند تاریخی ای موجود نیست که نشان دهد هدف بردگان فراری پایان دادن به بردگی در جمهوری روم بودهاست.حتی هیچ یک از اقدامات اسپارتاکوس بطور مشخص پایان دادن به بردگی را هدف قرار نمیدهد.حتی خود تاریخ نگاران قدیمی که خود سالها پس از این وقایع این اتفاقات را ثبت کردهاند،بطور قطع از اهداف و انگیزههای اسپارتاکوس آگاه نیستند.آپیان و فلوروس اینگونه مینویسند که هدف اصلی اسپارتاکوس حمله مستقیم به شهر رم بوده است(اگرچه این نظریهها ممکن است برگرفته از افکار ناشی از ترس رومیان بوده باشد.) حتی اگر هدف اسپارتاکوس حمله مستقیم به رم بودهاست،حتماً دست از این هدفش کشیدهاست.پلوتارک مینویسد که اسپارتاکوس صرفاً خواهان فرار به سمت شمال و سرزمین گاول(گل) بودهاست تا مردمانش را به خانه هایشان بازگرداند. شکست سپاهیان کنسول سیاسی روم در بهار سال ۷۲ پیش از میلاد،بردگان فراری پناهگاههای خود را رها کردند و حرکت به سمت شمال و گل(Gaul) را آغاز کردند.سنای روم که میزان شورشها و شکست نیروهای پریتوری،گلابر و وارینیوس آگاه شده بود،دو سپاه از سپاهیان سنای روم را به فرماندهی پابلیکولا و کلودیانوس اعزام کرد.در ابتدا سپاهیان سنای روم پیروز شدند.گلیوس با ۳۰ هزار نفر از بردگانی که تحت فرمان کریکسس بودند در نزدیکی کوههای گارگاروس روبه رو شد و موفق به کشتن دو سوم از بردگان از جمله خود کریکسس شد.در این برهه از تاریخ میان منابع تاریخی اختلافاتی وجود دارد.این اختلافات تا زمان حضور کراسوس در جنگ پا برجاست.دو تن از برجسته ترین تاریخ نگاران ،آپیان و پلوتارک،دو داستان متفاوت را در مورد این جنگ بیان میکنند.اما هیچ یک از این دو ناقض هم نیستند بلکه دو داستان مختلف را شرح میدهند و جریانهایی را که انکار میکنند،به زبان خود شرح میدهند. آپیان گلیوس پس از پیروزی بر کریکسوس به سمت شمال حرکت کرد تا بتواند گروه اصلیه بردگان که تحت فرمان اسپارتاکوس بودند و به سمت گاول حرکت میکردند را پیدا کند.ارتش لنتولوس نیز برای بستن راه اسپارتاکوس بکار گرفته شد و کنسول روم امید داشت تا ارتش اسپارتاکوس را بین این دو ارتش گیر بی اندازد.ارتش اسپارتاکوس با سپاه لنتولوس در گیر شد و آنها را شکست داد،سپس برگشت و سپاه گلیوس را نابود کرد و سپاهیان روم مجبور شدند تا با آشفتگی عقب نشینی کنند.آپیان مدعیست که اسپارتاکوس برای انتقام خون کریکسس ۳۰۰ نفر از سربازان رومی را مجبور کرد که تا مرگ مثل گلادیاتورها با هم مبارزه کنند.در ادامه این پیروزی،اسپارتاکوس با همه همراهیانش(۱۲۰ هزار نفر) با سرعت هرچه تمام به سمت شمال حرکت کرد.((او تمامیه ابزار بی مصرف گروه را آتش زد،زندانیانش را کشت و همه دامها را سلاخی کرد تا گروه برای سفر آماده شود.)) سپاهیان شکست خورده کنسول سیاسی روم همزمان که اسپارتاکوس در حال حرکت بسمت شمال بود،به رم بازگشت تا تجدید نیرو کنند.سپاهیان کنسول سیاسی روم بار دیگر با ارتش اسپارتاکوس در منطقه پیچنوم رو به رو شدند و باز هم شکست خوردند.آپیان مدعیست که اسپارتاکوس پس از این جنگ تصمیم خود را مبنی بر حمله به رم منتفی میکند.گفته میشود که این تصمیم را خود اسپارتاکوس پس از جنگ در منطقه پیچنوم گرفتهاست زیرا او در ارتش خود توان همچین حملهای را نمیدید و افرادش هم بطور کامل مسلح نبودند،هنوز هیچ شهری به او ملحق نشده بود و افرادش همه برده،رها شده و اراذل و اوباش بودند.بنابراین دوباره تصمیم گرفت تا به جنوب ایتالیا برگردد.آنها شهر توری را گرفتند و اطرافش را محاصره کردند.خود را مسلح کردند و قلمروی برای خود برپا کردند.آنها از چیزهایی که غارت کرده بودند با بازرگانان تهاتر میکردند و در ازا از آنها برنز و آهن میخریدند تا سلاح بسازند. پلوتارک طبق گفتههای پلوتارک بعد از نبرد بین گلیوس و مردان کریکسوس(که بقول پلوتارک آلمانی بودند) که در کوههای گارگاروس رخ داد،افراد اسپارتاکوس با سپاهی که تحت فرمان لنتولوس بود رو به رو شدند و آنرا شکست دادند و آب،خوراک و تجهیزاتشان را مال خود کردند و مستقیماً به سمت شمال ایتالیا حرکت کردند.بعد از این شکست،سنای روم هر دو کنسول سیاسی را از فرماندهی سپاهیانشان ساقط کرد و آنها را به رم فراخواند.پلوتارک هرگز از جنگ میان اسپارتاکوس و سپاه گلیوس حرفی به میان نمیآورد و حتی چیزی هم در مورد رویارویی اسپارتاکوس با ارتش ترکیبی کنسول سیاسی روم در منطقه پیچنوم نگفتهاست.بعد از این پلوتارک جزئیات نبردی را توضیح میدهد که در آپیان از آن صحبتی نشدهاست.ارتش اسپارتاکوس به حرکت خود به سمت شمال ادامه میدهد تا به منطقهای بنام "موتینا"(مودنا امروزی) میرسد.در آنجا ارتش رومی متشکل از ۱۰ هزار سرباز به رهبری فرماندار گاول و لانگینوس تلاش میکنند تا راه اسپارتاکوس را سد کنند و آنها نیز شکست میخورند.پلوتارک توضیح بیشتری درباره وقایع تا اولین رویارویی اسپارتاکوس و کراسوس در بهار سال ۷۱ پیش از میلاد نمیدهد.اوحتی فکر حمله به رم و عقب نشینی به شهر توری را که در آپیان شرح داده شدهاست را حذف کردهاست.اما به این موضوع اشاره کردهاست که کراسوس ارتش اسپارتاکوس را مجبور به عقب نشینی بسمت جنوب و پیچنوم کردهاست.این امکان وجود دارد که بردگان شورشی از جنوب به پیچنوم در اوایل سال ۷۱ پیش از میلاد نزدیک شدهاند و استدلال هم این است که بردگان از موتینا عقب نشینی کرده به سمت جنوب و مرکز ایتالیا در زمستان ۷۲-۷۱ حرکت کردهاند.چرا این کار را انجام دهند وقتی دلیلی برای فرار بسمت رشته کوههای آلپ(هدف اسپارتاکوس بر مبنای پلوتارک) عنوان نشدهاست. جنگ تحت فرمان کراسوس(۷۱ سال پیش از میلاد) اتفاقات اوایل سال ۷۱ پیش از میلاد باعث میشود تا مارکوس کراسوس فرماندهی سپاهیان رومی را بدست گیرد و با اسپارتاکوس مواجه شود و بردگان فراری را وادار به عقب نشینی به تنگه "مسینا" کند.پلوتارک مدعیست که این اتفاقات در منطقه پیچنم رخ دادهاست درحالیکه آپیان بر این باور است که اولین رویارویی این دو در منطقه "سَمنیوم" رخ دادهاست.علی رغم این ضد و نقیضها در منابع تاریخ کهن در مورد وقایع سال ۷۲ پیش از میلاد،میتوان به این نتیجه رسید که اسپارتاکوس و یارانش در اوایل سال ۷۱ در جنوب ایتالیا بودهاند. فرماندهی کراسوس سنای روم این بار دیگر از پیروزیهای بی وقفه شورشیان که در حال رخ دادن در ایتالیا بود احساس خطر میکند و ماموریت از پای در آوردن شورشیان را به دست مارکوس کراسوس میسپارد.کراسوس به هیچ عنوان با سیاستهای روم و یا فرماندهی نظامی بیگانه نبود زیرا او فرماندهی ارتشی را که تحت فرمان کورنلیوس سولا در طول جنگ داخلی دوم بین سولا و گروه ماریان در سال ۸۲ پیش از میلاد رخ داده بود بر عهده داشت.او در همان دوران در زمان دیکتاتوری سولا خدمت میکرد. به کراسوس مقام فرماندهی ارتش داده شد و فرماندهی ۶ سپاه جدید علاوه بر دو سپاهی که تحت فرمان دو فرمانده پیشین کنسول روم،گلیوس و لنتولوس،بود نیز داده شد.در کل ۴۰ تا ۵۰ هزار سرباز تعلیم دیده را در اختیار او گذاشتند.کراسوس با سربازانش با بی رحمی،شکنجه و انضباط رفتار میکرد.او حتی مجازات مرگ را برای سربازانش احیا کرده بود.آپیان در این مورد مطمئن نیست که آیا بعد از به قدرت رسیدن کراسوس،او دوسپاه کنسول روم را به خاطر بزدلی و ترس قتلعام کرده و یا در شکست پیش رو،کل سپاهیانش را کشتهاست.(واقعهای که در آن ۴ هزار نفر سپاهیان اعدام شدند.) پلوتارک به این موضوع اشاره دارد که او ۵۰ نفر از سپاهیان خود که از دوستان او بودند را پس از شکست مومیوس در نخستین رویارویی اسپارتاکوس با کراسوس کشتهاست ۲ .بدون در نظر گرفتن از هر آنچه که حقیقتاً اتفاق افتادهاست،رفتار کراسوس با سپاهیانش ثابت کرد که خود او از دشمن برایشان خطرناک تر است و این امر سپاهیان را ترغیب به پیروزی میکرد تا اینکه بخواهند خاطر فرماندهشان را پریشان کنند. کراسوس و اسپارتاکوس زمانیکه نیروهای اسپارتاکوس بار دیگر به سمت شمال حرکت کردند،کراسوس هر شش سپاه خود را در مرز آن منطقه بخدمت گرفت.این منطقه طبق پلوتارک در نزدیکی پیچنوم رخ داد که اولین رویارویی کراسوس با اسپارتاکوس بود ولی آپیان به این معتقد است که اولین رویارویی این دو در سمنیوم اتفاق افتادهاست.کراسوس همچنین دو سپاه دیگر خود را که تحت فرماندهی مومیوس بود را برای حرکت در پشت ارتش اسپارتاکوس اعزام کرد ولی دستور داده بود که با ارتش اسپارتاکوس در گیر نشود.وقتی موقعیت فراهم شد،مومیوس از فرمان سرپیچی کرد به ارتش اسپارتاکوس حمله کرد و متعاقباً شکست خورد.علی رغم این شکست اولیه،کراسوس با اسپارتاکوس درگیر شد و او را شکست داد و حدود ۶ هزار نفر از شورشیان را کشت.این بار در جنگ دیگر ورق برگشته بود.سپاهیان کراسوس در چندین رویارویی پیروز شده بودند و هزاران نفر از بردگان فراری را از پای در آورده بودند.این پیروزیها اسپارتاکوس را وادار به عقب نشینی به سمت جنوب و از لوکنیا به تنگه مسینا کرد.طبق پلوتارک اسپارتاکوس با دزدان دریایی "سیسیل" معاملهای کرد تا او و ۲ هزار نفر از افرادش را به "سیسیلی" منتقل کنند تا بتواند بردگان را در آنجا به شورش تحریک و تجدید نیرو کند.اما دزدان دریایی به آنها خیانت میکنند و پولها را گرفته بردگان را تنها میگذارند. منابع فرعی اینگونه شرح میدهند که در کلکها و کشتی سازیها تلاشهایی برای فرار شورشیان وجود داشتهاست ولی کراسوس اقدامات نامشخصی را انجام داده که شورشیان را متقاعد کند که هیچ راه فراری برای عبور از سیسیل وجود ندارد و بنابراین تلاش هایشان بی فایده ماند. بعد از این جریان اسپارتاکوس به سمت "رجیوم" عقب نشینی کرد.سپاهیان کراسوس آنها را تعقیب کردند و علاوه بر مبارزات بردگان شورشی توانستند تا استحکاماتی را در منطقه رجیوم بنا کنند.سپاهیان کراسوس بردگان را محاصره و راه آب و خوراک را به رویشان بستند. رسیدن سپاهیان کمکی و پایان جنگ در سال ۷۱ نیروهای اسپارتاکوس محاصره سپاهیان کراسوس را شکستند و به کوهستانی در نزدیکی "پِتلیا" عقب نشینی کردند و آخرین وقایع جنگ در آنجا رخ داد. در این زمان سپاهیان پومپی پس از نابود کردن شورشیان کوئینتوس سرتُریوس در "هیسپانیا"(نامی رومی برای "شبه جزیره ایبریان") در حال بازگشت از شمال به سمت ایتالیا بودند.منابع تاریخ بر سر این موضوع اختلاف نظر دارند که آیا کراسوس درخواست تجدید نیرو کردهاست یا سنای روم از بازگشت سپاهیان پومپی نهایت استفاده را بردهاست.ولی به سپاهیان پومپی فرمان دادند که از رم گذر کرده و برای کمک به کراسوس به جنوب حرکت کنند.سنای روم نیز نیروی تازه نفسی را تحت فرماندهی لوکولوس اعزام کرد.با حرکت سپاهیان پومپی از شمال و رسیدن نیروهای لوکولوس به منطقه "بروندیسویوم"،کراسوس به این موضوع پی برد که اگر خود به تنهایی نتواند به سرعت یورش بردگان را نابود کند همه اعتبارات جنگی از آن ژنرالهایی خواهد شد که با نیروهای کمکی از راه رسیده بودند.این موضوع باعث شد تا او نیروهای خود را تحریک به پایان دادن هرچه سریعتر جنگ کند. اسپارتاکوس پس از شنیدن خبر نزدیک شدن سپاهیان پومپی تلاش کرد تا با کراسوس به توافق برسد و پیش از رسیدن نیروهای کمکی روم،به جنگ پایان دهد.زمانیکه کراسوس پیشنهاد را رد کرد،بخشی از نیروهای اسپارتاکوس از او جدا شدند و به کوهستانهای غرب "پتلیا"(استرونگلی امروزی) در "بروتیوم" گریختند.نیروهای کراسوس آنها را تعقیب کردند.سپاهیان موفق شدند تا کل نیروهایی که به فرماندهی گنکس و کاستوس از ارتش اسپارتاکوس جدا شده بودند را گیر انداخته و ۱۲۳۰۰ نفر را قتلعام کنند۳. اما سپاهیان کراسوس نیز متحمل شکستهایی شدند.ارتش بردگان با نیروهای تحت فرمان کوئینکتیوس و سروفا روبه رو شدند و آنها را نابود کردند.ارتش بردگان شورشی متشکل از سربازان حرفهای و تعلیم دیده نبود و به همین دلیل آنها تا حدی قادر به ایستادگی بودند.ارتش بردگان خواهان فرار از میدان جنگ نبود و باز عدهای از آنان از گروه اصلی جدا شدند تا به طور مستقل حملات خود را به نیروهای در حال نزدیک شدن کراسوس تحمیل کنند. اسپارتاکوس وقتی دید که نظم ارتشش به هم خورده،کل نیروهایش را برگرداند تا با کل قوا به سپاهیان در حال نزدیک شدن حمله ور شود.نیروهای اسپارتاکوس در آخرین ایستادگیشان به طور کامل شکست خوردند و شمار بسیاری زیادی از آنها در میدان جنگ کشته شدند.سرنوشت اسپارتاکوس بدلیل اینکه جسدش هرگز پیدا نشد،در نهایت نا معلوم ماند.ولی بگفته بیشتر تاریخ نگاران او نیز همراه یارانش در جنگ کشته شدهاست۴ . پیامدهای پس از جنگ اگرچه سپاهیان پومپی هرگز بطور مستقیم با ارتش اسپارتاکوس درگیر نشدند،اما توانستند ۵ هزار نفر از شورشیانی که از میدان جنگ فرار کرده بودند را پیدا و قتلعام کنند.بعد از این عمل،پومپی نامهای به سنای روم فرستاد و در نامه عنوان کرد که این کراسوس بود که در جنگی آشکار کار شورشیان را یکسره کرد،اما این خود او بوده که به جنگ پایان دادهاست.به همین دلیل او ادعای اعتبارات جنگی فراوانی داشت و با این کارش آتش دشمنی کراسوس را نسبت به خود بر افروخت. درحالیکه بیشتر بردگان شورشی در میدان جنگ کشته شدند،ولی سپاهیان کراسوس ۶ هزار نفر از نجات یافتگان را دستگیر کردند و به گفته آپیان به نشانه عبرت بقیه،آنها را در طول مسیر کاپوآ تا رم به صیلب کشیدند. .سومین جنگ بردگان آخرین سری از جنگ بردگان علیه روم بود و رومیان دیگر هرگز چنین شورشهایی را به خود ندیند.
خورشید (نامهای ادبی یا قدیمی: خور، هور، مهر، روز) یکی از ستارگان کهکشان راه شیری و تنها ستارهٔ سامانهٔ خورشیدی است که در مرکز آن جای دارد. میتوان گفت خورشید یک کُرهٔ کامل است که از پلاسمای داغ ساخته شدهاست و در میانهٔ آن میدان مغناطیسی برقرار است.۹۱۰ این ستاره که قطری نزدیک به ۱٬۳۹۲٬۰۰۰ کیلومتر دارد سرچشمهٔ اصلی نور، انرژی، گرما و زندگی بر روی زمین است. قطر خورشید نزدیک به ۱۰۹ برابر قطر زمین و جرم آن ۳۳۰ هزار برابر جرم زمین برابر با ۲×۱۰۳۰ کیلوگرم است به این ترتیب ۹۹٫۸۶٪ جرم کل سامانهٔ خورشیدی از آن خورشید است.۱۱ انفجار نهایی یک ستارهٔ سنگین را ابرنواختر مینامند ولی خورشید ما هیچگاه انفجاری اینچنین را تجربه نخواهد کرد چرا که کمترین جرم مورد نیاز برای رخداد یک ابرنواختر، هشت برابر جرم خورشید ما است.۱۲ از نظر شیمیایی سه-چهارم جرم خورشید را هیدروژن و باقیماندهٔ آن را بیشتر هلیم میسازد. پس از هیدروژن و هلیم، عنصرهای سنگین از سازندگان دیگر خورشید اند که عبارتند از: اکسیژن، کربن، نئون و آهن و... این عنصرها، سازندهٔ ۱٫۶۹٪ از جرم خورشید اند که خود این مقدار ۵٬۶۲۸ برابر جرم زمین است.۱۳ خورشید در ردهبندی ستارگان بر پایهٔ ردهبندی طیفی، در دستهٔ G27 جای دارد و به صورت غیررسمی با نام کوتولهٔ زرد از آن یاد میشود چون پرتوهای پیدای آن در طیف زرد-سبز شدیدتر است. هر چند که رنگ آن از سطح زمین، سفید باید دیده شود ولی چون پراکندگی نور آبی در جو وجود دارد، به رنگ زرد دیده میشود (پراکندگی رایلی).۱۴۱۵ همچنین در برچسب ردهبندی طیفی، G2، گفته شده که دمای سطح خورشید نزدیک به ۵۷۷۸ کلوین (۵۵۰۵ سانتیگراد) است و در V گفته شدهاست که خورشید مانند بیشتر ستارگان، یک ستارهٔ رشتهٔ اصلی است و درنتیجه انرژی خود را از راه همجوشی هستهای هسته ی هیدروژن به هلیم فراهم میکند و در هر ثانیه، در هستهٔ خود، ۶۲۰ میلیون تُن هیدروژن را دچار همجوشی میکند. در دورهای کیهان شناسان میگفتند که خورشید نسبت به دیگر ستارگان، ستارهای کوچک و ناچیز است ولی امروزه بر این باور اند که خورشید از ۸۵٪ ستارگان کهکشان راه شیری درخشان تر است. چون بیشتر آنها کوتولههای سرخ اند.۱۶۱۷ بزرگی قدر مطلق خورشید ۴٫۸۳+ است البته چون خورشید نزدیکترین ستاره به زمین است، برای آن، خورشید درخشانترین جرم در آسمان دانسته میشود و قدر ظاهری آن ۲۶٫۷۴- است.۱۸۱۹ تاج خورشیدی پیوسته در حال پراکندن بادهای خورشیدی در فضا است. این بادها، جریانهایی از ذرههای باردار اند که تا فاصلهای نزدیک به ۱۰۰ واحد نجومی توان دارند. حبابهای ساخته شده در محیط میانستارهای که در اثر بادهای خورشیدی ساخته شدهاند، بزرگترین سازهٔ پیوستهٔ پدید آمده در منظومهٔ خورشیدی اند.۲۰۲۱ هم اکنون خورشید در حال سفر از میان ابر میانستارهای محلی در ناحیهٔ حباب محلی در لبهٔ بازوی شکارچی از کهکشان راه شیری است. از میان ۵۰ ستارهای که تا شعاع ۱۷ سال نوری، در همسایگی زمین قرار دارند، (نزدیکترین آنها یک کوتولهٔ سرخ به نام پروکسیما قنطورس است که ۴٫۲ سال نوری فاصله دارد) از دیدگاه جرم، خورشید رتبهٔ چهارم را در میان آنها دارد.۲۲ اگر از قطب شمالی کهکشان نگاه کنیم، خورشید به صورت ساعتگرد به گرداگرد مرکز کهکشانی راه شیری در گردش است و از آن نقطه نزدیک به ۲۴٬۰۰۰ تا ۲۶٬۰۰۰ سال نوری فاصله دارد، امید آن میرود که این گردش را ۲۲۵ تا ۲۵۰ میلیون سال دیگر به پایان برساند و دور خود را کامل کند. از آنجایی که کهکشان ما نسبت به تابش زمینهٔ کیهانی (CMB) در راستای صورت فلکی مار باریک با سرعت ۵۵۰ کیلومتر بر ثانیه در حرکت است، درنتیجه سرعت بدست آمده برای خورشید نسبت به CMB در راستای صورتهای فلکی پیاله یا شیر، ۳۷۰ کیلومتر بر ثانیه میشود.۲۳ فاصلهٔ متوسط خورشید از زمین نزدیک به ۱۴۹٫۶ میلیون کیلومتر است (یک واحد نجومی) است البته این فاصله در هنگامههای گوناگون حرکت زمین به گرد خورشید (در نقطههای اوج و حضیض) در ماههای ژانویه تا ژوئیه فرق میکند.۲۴ در این فاصلهٔ میانگین، برای نور ۸ دقیقه و ۱۹ ثانیه زمان برده میشود تا از خورشید تا زمین سفر کند. میتوان گفت انرژی آمده از نور سفید خورشید، باعث ادامهٔ فرایند نورساخت، بوجود آمدن اقلیم و آب و هوای زمین و درنتیجه، فراهم کنندهٔ زندگی برای همهٔ جانداران روی زمین است.۲۵ نقش برجستهٔ خورشید بر وضعیت زمین از سالهای دور، از دوران پیشاتاریخ برای انسان شناخته شده بود به همین دلیل برای بسیاری از فرهنگها خورشید به عنوان یک خدا دانسته شده بود. همواره پیشرفت دانش از چیستی خورشید با کندی بسیار همراه بوده تا آنکه در سدهٔ ۱۹ میلادی آگاهی اندکی از مواد سازندهٔ خورشید و منبع انرژی آن بدست آمد. تلاش برای آگاهی بیشتر از خورشید همچنان ادامه دارد چون همچنان شماری از پدیدهها و رفتارهای بدون توضیح علمی در خورشید دیده میشود. لکههای خورشیدی و چرخهٔ آنها اندازهگیری دگرگونیهای چرخهٔ خورشیدی در یک بازهٔ سی ساله. پیشینهٔ لکههای خورشیدی در ۲۵۰ سال گذشته، به خوبی میتوان دید که چرخهٔ لکهها تقریباً هر ۱۱ سال یک بار تکرار میشود. هنگام مشاهدهٔ خورشید اگر فیلترهای مناسب را بکار بریم بی درنگ میتوانیم لکههای خورشید را ببینیم. این لکهها به دلیل داشتن دمایی پایینتر از پیرامونشان، به صورت سطحی تاریک تر دیده میشوند. شدت فعالیت مغناطیسی در لکههای خورشیدی بسیار بالا است تا آنجا که فرایندهای همرفتی هم توسط میدان مغناطیسی بسیار قوی آن ناحیه مهار میشود برای همین انرژی گرمایی کمتری از درون داغ خورشید به سطح این ناحیهها میرسد. میدان مغناطیسی بسیار قوی باعث داغی بسیار بالای تاج خورشیدی میشود و ناحیههای فعالی را پدید میآورد. این ناحیههای فعال منبع شرارههای شدید خورشیدی و خروج جرم از تاج خورشیدی است. بزرگترین لکههای خورشیدید میتوانند تا دهها هزار کیلومتر پهنا داشته باشند.۷۸ شمار لکههای خورشیدی قابل دید ثابت نیست و هر ۱۱ سال همراه با چرخهٔ خورشیدی تغییر میکند. معمولاً اندکی از لکههای خورشیدی قابل دیدند و حتی گاهی هیچکدام دیده نمیشوند. لکههایی که دیده میشوند در عرضهای بالای خورشید قرار دارند. هرچه که چرخهٔ خورشید بیشتر پیش رود شمار لکهها بیشتر و به مدار استوایی خورشید نزدیکتر میشوند. این پدیده را قانون اشپورر توضیح میدهد. لکههای خورشیدی بیشتر به صورت جفت با قطبهای مخالف مغناطیسی اند. قطبهای مغناطیسی لکههای مهم خورشید به صورت یک در میان در هر چرخهٔ خورشیدی تغییر میکند به این ترتیب یک لکه میتواند در یک دوره قطب مغناطیسی شمال و در دورهٔ آینده قطب مغناطیسی جنوب باشد.۷۹ درخشش خورشید ارتباط مستقیم با فعالیتهای مغناطیسی آن دارد به همین دلیل چرخهٔ خورشیدی تأثیر مهمی بر هوای فضای پیرامون کرهٔ زمین و آب و هوای خود زمین میگذارد.۸۰ چرخههای بلندمدت به تازگی یک نظریه ارائه شدهاست که ادعا میکند در هستهٔ خورشید ناپایداریهایی وجود دارد که باعث پدید آمدن نوسانهایی با دورهٔ بازگشت یا ۴۱٬۰۰۰ یا ۱۰۰٬۰۰۰ سال میشود. این نظریه نسبت به چرخههای میلانکوویچ، عصر یخبندان را بهتر توضیح میدهد.۸۱۸۲ چرخهٔ زندگی نوشتارهای اصلی: تشکیل و تکامل منظومه شمسی و تکامل ستارگان نمودار تکامل درخشندگی، شعاع و دمای مؤثر خورشید در مقایسه با امروز آن.۸۳ خورشید نزدیک به ۴٫۵۷ میلیارد سال از فروریزی بخشی از یک ابر مولکولی بسیار بزرگ که بیشتر از هیدروژن و هلیم ساخته شده بود پدید آمدهاست؛ این ابر مولکولی احتمالاً زادگاه ستارگان بسیاری بودهاست.۸۴ این سن با کمک شبیهسازهای رایانهای تکامل ستارگان برآورد شدهاست.۸۵ نتیجهٔ بدست آمده با دادههای مربوط به سنیابی با پرتوسنجشی (تعیین سن بر پایهٔ واپاشی عناصر پرتوزا) قدیمیترین مواد سامانهٔ خورشیدی که به ۴٫۵۶۷ میلیارد سال پیش باز میگردد، سازگار است.۸۶۸۷ پژوهش بر روی کهنترین شهابسنگها، نشانههایی از هستههایی پایدار که محصول واپاشی ایزوتوپهای با نیمه عمر بسیار کوتاه بودهاند را، آشکار کردهاست. برای نمونه میتوان به آهن-۶۰ اشاره کرد. این ماده تنها در اثر انفجار ستارههای با عمر کوتاه پدید میآید. به این ترتیب میتوان چنین نتیجه گرفت که در جایی که خورشید شکل گرفتهاست گمان آن میرود که یک یا بیش از یک ابرنواختر حضور داشتهاست. یک موج ناگهانی از یکی از ابرنواخترهای کناری، آغازگر پدیداری خورشید بودهاست. این موج ناگهانی باعث فشردگی گازها در میانهٔ ابر مولکولی و در برخی ناحیهها باعث فروریختن آنها زیر گرانش میانشان شدهاست.۸۸ به دلیل پایستگی تکانهٔ زاویهای، هرگاه یک بخش کوچک از این ابر فرو ریزد، با یک فشار افزاینده، شروع به گردش و گرم شدن میکند. با این رویداد بیشتر جرم در یک ناحیه متمرکز میشود و باقیماندهٔ آن در یک صفحه در پیرامون پراکنده میگردد. این جرم باقیمانده بعدها به سیارههای پیرامون یا دیگر جرمهای سامانهٔ خورشیدی دگرگون شود. گرانش و فشار بالا در هستهٔ ابر، گرمای بسیار زیادی را پدید میآورد. هر چه هسته، گاز بیشتری را از صفحهٔ پیرامون به خود جذب کند، شرایط واکنش همجوشی هستهای بیشتر فراهم میشود و به این ترتیب خورشید به دنیا میآید. میتوان گفت اکنون خورشید در دوران میانسالی خود قرار دارد. در این بازه واکنشهای همجوشی هستهای در هستهٔ آن رخ میدهد و هیدروژن به هلیم تبدیل میشود. در هر ثانیه بیش از چهار میلیون تُن جرم ماده به انرژی دگرگون میشود و نوترینو و نور سفید بجای میماند. با این روند تا به حال نزدیک به ۱۰۰ برابر جرم زمین، ماده به انرژی دگرگون شدهاست. خورشید نزدیک به ۱۰ میلیارد سال در ردهٔ ستارهٔ رشتهٔ اصلی (میانسالی) باقی میماند.۸۹ خورشید به اندازهٔ کافی جرم ندارد تا مانند یک ابرنواختر منفجر شود. بجای آن در نزدیک به ۵ میلیارد سال وارد حالت غول سرخ میشود. در این حالت در هنگامی که سوخت هیدروژن درون هسته مصرف شدهاست، لایهٔ بیرونی گسترش مییابد. هسته دچار جمع شدگی و گرم شدن میشود. حال که ستاره گرم تر شدهاست همجوشی در هیدروژنی که در لایهٔ بیرونی ستاره باقیمانده بود، از سر گرفته میشود این بار در پوستهای پیرامون هستهٔ هلیمی. هر چه هلیم بیشتری تولید میشود، پوسته بیشتر گسترش مییابد. هرگاه که دمای هسته به اندازهٔ کافی بالا رود و به ۱۰۰ میلیون کلوین برسد، همجوشی هلیم در هسته آغاز میشود و کربن پدید میآید.۳۷ در ادامهٔ مرحلهٔ غول سرخ، نوسانهای حرارتی باعث میشود تا خورشید لایهٔ بیرونی خود را از دست دهد و از خود یک سحابی سیارهنما بسازد. تنها چیزی که پس از دور انداختن لایههای بیرونی باقی میمانند، هستهٔ بسیار داغ خورشید است که کمکم سرد میشود و پس از چندین میلیارد سال به کوتولهٔ سفید دگرگون میشود. این داستان تکامل یک ستاره از ستارهٔ با جرم کم به جرم متوسط است.۹۰۹۱ جابهجایی قطبها دانشمندان ناسا از جابهجایی قطب شمال و جنوب خورشید در سال ۱۲۹۲ شمسی خبر داده و گفتند که این جابجایی تأثیر قابل توجهی بر کل منظومه خورشیدی میگذارد. قطبهای خورشید هر ۱۱ سال یکبار تغییر میکند، پدیدهای که دلیل آن چندان روشن نیست. با این حال دانشمندان معتقدند تغییر سرعت جریان پلاسما از استوا به قطب (و بالعکس) در سطح خورشید و اینکه سرعت گردش خورشید بدور خود در قطب بیشتر از استوا است نقش عمدهای در روند جابهجایی قطبهای خورشید دارند.۹۲ در تغییر قطبهای خورشید که بتدریج و در طی یازده سال صورت میگیرد؛ لکههای خورشیدی که فعالیت مغناطیسی شدیدی دارند متلاشی شده و بتدریج به سمت یکی از قطبهای خورشید حرکت میکنند تا اینکه جایگزین قطب قبلی شوند. جابجایی قطبی خورشید تغییرات میانکهکشانی ایجاد میکند که بصورت توفانهای مغناطیسی ظاهر میشود. این توفانها ممکن است بر لایه یونکره جو زمین تأثیر بگذارند و در ارتباطات ماهوارهای و رادیویی اختلالاتی ایجاد کنند. یکی از تأثیرات این جابجایی قطبی که در زمین مشاهده خواهد شد، بیشتر شدن دفعات، گستردگی و پیدایی شفقهای قطبی است.۹۳ سرنوشت زمین اگر خورشید به یک غول سرخ دگرگون شود، ممکن است شعاعی بزرگتر از مدار گردش زمین به دور خورشید پیدا کند و شعاع آن ۱ AU یا ۱٫۵×۱۰۱۱ متر شود، این عدد ۲۵۰ برابر شعاع کنونی خورشید است.۹۴ در این هنگام خورشید در شاخهٔ مجانب غولستارهها جای گرفته و میتوان گفت که نزدیک به ۳۰ درصد از جرمش را به دلیل بادهای خورشیدی از دست دادهاست. در گذشته باور این بود که به دلیل کاهش جرم خورشید، سیارههای پیرامونی در مدارهای بزرگتر و دورتری نسبت به خورشید به گردش میپردازند و زمین جدا از خورشید باقی میماند اما پژوهشهای تازه نشان دادهاست که زمین توسط خورشید بلعیده میشود.۹۴ اگر زمین از دست رس خورشید دور بماند نیز همهٔ آبش بخار خواهد شد و بیشتر هواکرهٔ آن به بیرون فرار خواهد کرد. در گذشته نور خورشید بسیار ضعیف بود، شاید به همین دلیل در زمانهای دورتر از یک میلیارد سال پیش، هنوز زندگی در خشکی پدید نیامده بود. از گذشته تا امروز خورشید درخشان تر شدهاست (هر یک میلیارد سال، ۱۰٪ درخشان تر) و این روند در آینده هم ادامه خواهد داشت و سطح آن کمکم گرمتر خواهد شد تا آنجا که تا یک میلیارد سال دیگر سطح زمین آنقدر گرم میشود که دیگر به سختی بتوان آب را در حالت مایع در آن پیدا کرد و این به معنی پایان زندگی در زمین است .۹۴۹۵ چرخهٔ زندگی خورشید، اندازههای کشیده شده دقیق نیست. نور خورشید نوشتار اصلی: نور سفید مقایسهٔ بزرگی ظاهری خورشید در سطح سیارههای تیر، زهره، زمین، بهرام، هرمز، کیوان، آهوره، نپتون و پلوتو همواره نخستین منبع انرژی در زمین، نور خورشید بودهاست. ثابت خورشید مقدار توانی است که خورشید در یکای سطح، در زمین آزاد میکند که ارتباط مستقیم با نور سفید دریافتی از خورشید دارد. ثابت خورشید در فاصلهٔ یک واحد نجومی از خورشید (برابر با فاصلهای که زمین یا نزدیکی آن تا خورشید دارد) تقریباً برابر با ۱٬۳۶۸ W/m۲ است.۹۶ نور خورشید با گذر از جو زمین ضعیف تر میشود و توان کمتری را به سطح میرساند. در شرایطی که آسمان شفاف، و خورشید نزدیک سرسو باشد، توانی نزدیک به ۱۰۰۰ وات بر مترمربع بدست خواهد آمد.۹۷ نور خورشید در شامگاه. نور خورشید را میتوان با کمک فرایندهای طبیعی و ساخت انسان مهار کرد. فرایند نورساخت در اندامهای گیاهان انرژی نور خورشید را جذب میکند و آن را به صورت شیمیایی (اکسیژن و ترکیبهای کاهش یافتهٔ کربن) آزاد میکند. همچنین انرژی انبار شده در نفت خام و سوختهای سنگوارهای، خود غیر مستقیم به انرژی خورشید و فرایند نورساخت وابستهاست. علاوه بر روشهای طبیعی با کمک ابزارهای ساخت انسان هم میتوان یا مستقیم از گرمای خورشید بهره برد و یا با کمک سلولهای خورشیدی، نور خورشید را به انرژی الکتریکی دگرگون کرد.۹۸ جای خورشید در میانهٔ کهکشان جابجایی گرانیگاه سامانهٔ خورشیدی نسبت به خورشید. نمایی از کهکشان راه شیری که در آن جای خورشید هم نشان داده شدهاست. خورشید در لبهٔ درونی بازوی شکارچی کهکشان راه شیری، در ابر میانستارهای محلی یا Gould Belt در فاصلهای میان ۷٫۵ تا ۸٫۵ کیلوپارسک (۲۵٬۰۰۰ تا ۲۸٬۰۰۰ سال نوری) از مرکز کهکشانی، جای دارد.۹۹۱۰۰۱۰۱۱۰۲ در حالی که در میانهٔ حبابهای محلی، فضایی که در آن گازهای داغ با چگالی کمتر از معمول پراکندهاند و احتمالاً توسط باقیماندهٔ ابرنواختر Geminga تولید شدهاند، قرار دارد.۱۰۳ فاصلهٔ میان بازوی محلی و بازوی بعدی در بیرون، بازوی برساووش، نزدیک به ۶۵۰۰ سال نوری است.۱۰۴ دانشمندان جایی که خورشید و البته سامانهٔ خورشیدی جای دارد را ناحیهٔ قابل زندگی کهکشانی نامیدهاند. آماج خورشیدی، راستایی است که خورشید در آن سفر میکند و نسبت به ستارگان همسایه در کهکشان راه شیری سنجیده میشود. روی هم رفته، خورشید به سوی ستارهٔ کرکرس نشسته در صورت فلکی دیگپایه و با زاویهای نزدیک به ۶۰ درجهٔ آسمان نسبت به جهت مرکز کهکشانی سفر میکند. انتظار آن میرود که مدار گردش خورشید پیرامون کهکشان، تقریباً بیضی گون باشد که به دلیل مارپیچ بودن بازوهای کهکشانی و توزیع ناهمسان جرم در آنها، با کمی آشفتگی همراه باشد. همچنین خورشید نسبت به صفحهٔ کهکشان، تقریباً ۲٫۷ بار بر گردش، به بالا و پایین نوسان میکند. این بحث وجود دارد که با گذر خورشید از ناحیهٔ پرچگالی کهکشان، شمار برخورد جرمهای آسمانی با زمین بیشتر میشود و درنتیجه انبوهی از جانوران و گیاهان در زمین از میان میروند.۱۰۵ روی هم رفته ۲۲۵ تا ۲۵۰ میلیون سال طول میکشد تا سامانهٔ خورشیدی یک بار پیرامون کهکشان بگردد (یک سال کهکشانی)۱۰۶ پس باید انتظار داشت تا خورشید در طول زندگی اش، بتواند ۲۰ تا ۲۵ بار پیرامون کهکشان بگردد. سرعت حرکت سامانهٔ خورشیدی پیرامون مرکز کهکشانی نزدیک به 251 km/s است.۱۰۷ با این سرعت ۱٬۱۹۰ سال طول میکشد تا سامانهٔ خورشیدی بتواند در مسافتی به درازی یک سال نوری سفر کند. همچنین ۷ روز طول میکشد تا به اندازهٔ یک واحد نجومی جابجا شود.۱۰۸ سامانهٔ خورشیدی نوشتار اصلی: منظومه شمسی مقایسهٔ بزرگی خورشید و سیارههای پیرامون خورشید به تنهایی ۹۹٫۸۶٪ از جرم سامانهٔ خورشیدی را دربرمیگیرد. ۰٬۱۴٪ باقیمانده از آن سیارههای پیرامون است. نسبت جرم خورشید به جرم سیارههای پیرامون تیر ۶٬۰۲۳٬۶۰۰ هرمز ۱٬۰۴۷ ناهید ۴۰۸٬۵۲۳ زحل ۳٬۴۹۸ زمین و ماه ۳۲۸٬۹۰۰ اورانوس ۲۲٬۸۶۹ مریخ ۳٬۰۹۸٬۷۱۰ نپتون ۱۹٬۳۱۴ پرسشهای نظری مسئلهٔ نوترینوی خورشیدی برخی مراحل از واکنشهای زنجیرهٔ pp در مرکز خورشید، تولید نوترینو میکند. این نوترینوها به راحتی از میان لایههای خارجی عبور کرده، اطلاعاتی پیرامون شرایط مرکز خورشید در اختیار ما قرار میدهند. در دههٔ ۱۹۷۰، زمانی که برای نخستین بار نوترینوهای خورشیدی رصد شد، دانشمندان دریافتند که تعداد آنها تنها یک سوم تعداد پیشبینی شده است. این ناسازگاری را مسئلهٔ نوترینوی خورشیدی (Solar neutrino problem) مینامند. در آزمایشهای اولیه، تنها نوترینوهای تولیدی در شاخههای ppII و ppIII مشاهده شدند. فقط بخش اندکی از درخشندگی خورشید وابسته به این واکنشها است، از این رو مشخص نبود که با این نتایج، عاقبت مدلهای خورشیدی چه میشود. در دههٔ ۱۹۹۰ نوترینوهای شاخهٔ ppI، یعنی شاخهٔ اصلی در زنجیرهٔ pp، رصد شدند. اگرچه در اینجا ناسازگاری با مدلهای استاندارد اندکی کاهش یافت، اما مسئلهٔ نوترینو همچنان پابرجا بود. شاید مشهورترین توضیح برای مسئلهٔ نوترینوی خورشیدی بر چیزی که نوسانهای نوترینویی (Neutrino oscillation) نامیده میشود استوار است. بر اساس این توضیح، اگر نوترینو جرم کوچکی داشته باشد، یعنی حدود ۰/۰۱ الکترونولت، یک نوترینوی الکترونی میتواند در مسیر حرکت از میان بخشهای خارجی خورشید، به نوترینوی میونی یا تائوئی تبدیل شود. در آزمایشهای نخستین، تنها نوترینوهای الکترونی مشاهده میشد که تنها بخشی از تمام نوترینوهای تولیدی بودند. در سال ۲۰۰۱ نتایج آزمایشهای انجام شده در کانادا و ژاپن اعلان شد. در این آزمایشها، تعداد نوترینوی الکترونی و تعداد کل نوترینوهای رسیده از خورشید مورد اندازهگیری قرار میگرفت. شار کلی با پیشبینیهای مدل استاندارد خورشید همخوانی داشت و این در حالی بود که شار نوترینوی الکترونی با مقادیر کمتری که در اندازهگیریهای اولیه نوترینو بهدست آمده بود برابری میکرد. این نتیجه اثباتی بود بر وجود نوسانات نوترینوی خورشیدی که بر اثر آن، تعدادی از نوترینوهای الکترونی تولیدی در مرکز خورشید به انواع دیگر تبدیل میشدند. در حال حاضر میتوان مسئله نوترینوی خورشیدی را حلشده دانست. این پاسخ یک پیروزی بزرگ برای مدل استاندارد خورشیدی بهحساب میآمد و بهوسیلهٔ آن وجود نوسانات نوترینویی نیز آشکار شد، چیزی که اثبات میکند نوترینو یک جرم کوچک ولی غیر صفر دارد. به نظر میرسد که مدل استاندارد فیزیک ذرات نیاز به بازنگری در برخی زمینهها دارد.۱۰۹ مسئلهٔ گرمای تاج خورشیدی شیدسپهر یا همان سطح نورانی خورشید دارای دمایی نزدیک به ۶٬۰۰۰ کلوین است. بالای آن تاج خورشیدی جای دارد که دارای دمای ۱٬۰۰۰٬۰۰۰ تا ۲٬۰۰۰٬۰۰۰ کلوین است.۱۱۰ ذمای بالای تاج خورشیدی نشان میدهد که این ناحیه به جز انتقال مستقیم گرما از شیدسپهر و از راه رسانایی گرمایی، منبع گرمایی دیگری هم دارد.۶۸ گمان آن میرود که انرژی لازم برای گرمایش بیشتر تاج خورشیدی از راه حرکتهای آشفتهٔ ناحیه همرفتی در زیر شیدسپهر بدست آمده باشد. دو سازوکار اصلی برای توضیح داغی بیشتر تاج خورشیدی پیشنهاد شدهاست.۱۱۰ نخست موجهای گرمکنندهاست که در آن صوت، گرانش یا موجهای magnetohydrodynamic از راه آشفتگی در ناحیهٔ همرفتی تولید میشود.۱۱۰ این موجها رو به بالا حرکت میکنند، در تاج خورشیدی پراکنده میشوند و انرژی خود را در محیط گازی به صورت گرما آزاد میکنند.۱۱۱ دوم، گرمایش از راه آهنربایی (مغناطیسی) است که در آن انرژی آهنربایی به صورت پیوسته توسط حرکتهای شیدسپهر آزاد میشود با این کار به هم پیوستگی مغناطیسی روی میدهد به این معنی که انرژی مغناطیسی به انرژی جنبشی، گرمایی و شتاب ذره تبدیل میشود. چنین فرایندی به صورت شرارههای خورشیدی و هزاران رویداد مانند آن نمود پیدا میکند.۱۱۲ هم اکنون روشن نیست که کدام یک از این پدیدهها، چنین گرمایی را در تاج خورشیدی پدید میآورند. دیده شده که همهٔ موجها به جز موج آلفون پیش از رسیدن به تاج خورشیدی پراکنده یا شکسته میشوند.۱۱۳ موجهای آلفون به آسانی در تاج خورشیدی پراکنده نمیشوند. مسئلهٔ کم نوری خورشید در جوانی مدلهای نظری از پیشرفت خورشید میگوید که در ۳٫۸ تا ۲٫۵ میلیارد سال پیش در دوران آرکئن، خورشید تنها ۷۵ درصد درخشش امروزش را داشت. چونین ستارهٔ ضعیفی نمیتواند آب را به صورت مایع در سطح زمین نگه دارد پس زندگی نباید گسترش مییافت. از سوی دیگر نشانههای زمینشناسی میگوید که زمین از گذشته تا امروز چندان دستخوش بالا و پایین رفتنهای دمایی نشده بلکه در آغاز حتی گرم تر از امروزش هم بودهاست. پژوهشها به این نتیجه رسیدهاست که دلیل این تناقض به هواکرهٔ زمین باز میگردد. زمین در آغاز، بسیار بیشتر از امروزش گازهای گلخانهای (مانند کربن دیاکسید، متان و/یا آمونیاک) در هواکرهٔ خود داشت. این گازها، گرما را به دام میاندازند و اجازه نمیدهند تا زمین به آسانی دمایش پایین بیاید برای همین با وجود کمتر بودن درخشش خورشید زمین گرم تر از امروز بودهاست.۱۱۴ تماشای خورشید و اثر آن آنچه که چشم، هنگام بیماری فسفن میبیند. اگر با چشم غیرمسلح به خورشید خیره شویم، درخشش آن میتواند آسیب رسان باشد. البته یک نگاه کوتاه و گذرا، به یک چشم معمولی که مردمک آن خیلی باز نشده باشد آسیبی نمیرساند.۱۱۵۱۱۶با نگاه مستقیم به خورشید توانی نزدیک به ۴ میلی وات توسط نور خورشید در شبکیهٔ چشم آزاد میشود. این انرژی باعث گرم شدن چشم و آسیب زدن به سلولهای آن میشود به همین دلیل چشم دیگر نسبت به نور دریافتی به خوبی پاسخ نمیدهد. بیماریهایی مانند فسفن و کوری جزئی کوتاه مدت از آسیبهای خیره شدن به خورشید است.۱۱۷۱۱۸ تابش فرابنفش با گذر سالهای دراز از سن افراد و اندک اندک باعث زردی عدسی چشم و احتمالاً بیماری آبمروارید در افراد میشود. این بیماری به میزان دریافت عمومی فرابنفش بستگی دارد و به خیرگی با چشم غیرمسلح به خورشید، ارتباط ندارد.۱۱۹ نگاه بلندمدت و با چشم غیرمسلح به خورشید اجازه میدهد تا پرتوهای فرابنفش زیادی وارد چشم شود درنتیجه ممکن است آسیبهایی مانند آفتابسوختگی در شبکیهٔ چشم پدید آید بویژه هنگامی که پرتوهای فرابنفش شدید و متمرکز باشند.۱۲۰۱۲۱ این آسیبها جدی تر خواهد بود هنگامی که چشم جوان باشد و یا عدسی (لنز) گذاشته شده در چشم تازه باشد چون در این وضعیت چشم پرتوهای فرابنفش بیشتری را نسبت به چشم معمولی در خود میپذیرد. همچنین هرگاه خورشید در زاویهٔ سرسو باشد و فرد از بلندی به آن خیره شود آسیب بیشتری به چشم میرسد. اگر با کمک ابزارهای متمرکز کنندهٔ نور مانند دوربین دوچشمی به خورشید نگاه کنیم و از فیلترهای بازدارندهٔ فرابنفش استفاده نکنیم تا نور خورشید ضعیف شود در این صورت باید منتظر آسیبهای همیشگی به شبکیهٔ چشم بود. فیلترهای نازکی که برای تماشای خورشید در بازار پیدا میشوند باید دقیقاً برای این کار ساخته شده باشند چون برخی فیلترهای ابتکاری پرتوی فرابنفش یا فروسرخ را از خود میگذراند که در صورتی که در آن هنگام درخشش خورشید زیاد باشد به چشم آسیب میرسد.۱۲۲ دوربینهای دوچشمی بدون فیلتر میتواند پرتوی خورشید را ۵۰۰ برابر نیرومندتر از نگاه با چشم غیرمسلح، به چشم برساند با این کار میتوان گفت بی درنگ سلولهای شبکیه کشته میشوند. حتی یک نگاه کوتاه با دوربین دوچشمی بدون فیلتر به خورشید میانهٔ روز میتواند باعث کوری همیشگی شود.نیازمند منبع در خورشیدگرفتگیهایی که کلی نیستند هم نگاه به خورشید خطرناک است. چون در این وضعیت که ماه در برابر خورشید جای گرفته بیشتر نور خورشید گرفته شده و پیرامون فرد تاریک است به همین دلیل مردمک چشم بیشتر از همیشه باز شدهاست اما همزمان هنوز بخشی از خورشید در آسمان دیده میشود این بخش از خورشید همان شیدسپهر است که به درخشش دیگر جاهای خورشید است. در نتیجه مردمک چشم از ۲ تا ۶ میلیمتر باز شده که با نگاه به خورشید که به صورت جزئی نورانی است ناگهان نوری ده برابر همیشه وارد شبکیه میشود و سلولهای این بخش چشم ممکن است بمیرند در نتیجه نقطههای کوری همیشگی در محدودهٔ دید بیننده بوجود میآید.۱۲۳ این گونه آسیبها بویژه برای افراد بی تجربه و کودکان کمی پنهان است و فرد بی درنگ پس از نگاه کردن متوجه آن نمیشود. در هنگام طلوع و غروب خورشید به دلیل اثر پراکندگی رایلی و پراکندگی می در بخش زیادی از هواکرهٔ زمین نور خورشید ضعیف تر دیده میشود۱۲۴ و حتی گاهی درخشش آن قدر کم است که میتوان به آسانی با چشم غیرمسلح یا ابزارهای نوری خورشید را تماشا کرد (به شرطی که مطمئن باشیم در شرایطی نیستیم که ناگهان درخشش خورشید زیاد شود و از پشت ابر بیرون آید) وجود گرد و غبار در هوا، رطوبت بالا و مه باعث میشود تا درخشش خورشید کمتر دیده شود.۱۲۵ پرتوی سبز، پدیدهای است کمیاب که اندکی پس از غروب و اندکی پیش از طلوع آفتاب روی میدهد. این درخشش توسط نور خورشید که در زیر افق شکسته میشود و به سوی بیننده تابیده میشود پدید میآید (معمولاً در اثر وارونگی هوا). نور با طول موج کوتاه تر (بنفش، آبی و سبز) بیش از پرتوهای با طول موج بلندتر (زرد، نارنجی و قرمز) خمیده میشود. اما بنفش و آبی بیشتر دچار پراکنندگی میشود درنتیجه نوری که دیده میشود سبز رنگ است.۱۲۶ پرتوهای فرابنفش خورشید دارای ویژگی گندزدایی است و در پاکسازی آب کاربرد دارد. همچنین از دیدگاه پزشکی هم بر بدن اثر دارد، هم باعث تولید ویتامین د میشود و هم میتواند آفتابسوختگی ایجاد کند. بخش بزرگی از پرتوهای فرابنفش توسط لایهٔ اوزون ضعیف میشود. به همین دلیل میزان فرابنفش دریافتی بسته به عرض جغرافیایی متفاوت است. این تفاوت باعث پدید آمدن گوناگونیهای زیستی در عرضهای جغرافیایی مختلف شدهاست برای نمونه میتوان به تفاوت در رنگ پوست انسان در سراسر کرهٔ زمین اشاره کرد.۱۲۷ صدای خورشید در سپتامبر ۲۰۱۴ (شهریور ۱۳۹۳) آژانس فضایی آمریکا (ناسا)ˈ اعلام کرد توانسته است صدای میدان الکترومغناطیسی خورشید را ضبط کند. یافتههای ماهواره Wind امکان تبدیل امواج الکترومغناطیس خورشید به فرکانس صوت و دریافت فایل صوتی خورشید را فراهم کرد. ماهواره Wind که حول مدار خورشید در حال گردش است، نوسانات الکترومغناطیسی خورشید را ضبط کرده و تبدیل به فایلهای صوتی کرده است. ناسا در فرایند صوتیسازی (Sonification) دادههای دریافتی از خورشید را به صوت تبدیل کرد. در واقع این همان صدایی است که هنگام عبور فضاپیماها در فضا نیز شنیده میشود. این گروه موفق شده است دادههای صوتی دریافتی چند ساعته از خورشید را به یک کلیپ صوتی چند ثانیهای تبدیل کند.۱۲۸ ویژگی فیزیکی قطر خورشید درحدود ۱٬۳۹۲٬۰۰۰ کیلومتر یا ۱۰۹ برابر قطر زمین است. جرم خورشید ۳۳۳٬۰۰۰ برابر جرم زمین است (جرم زمین۶×۱۰۲۷) و مقدار جرمی که خورشید از دست میدهد درحدود ۴/۲ میلیون تن در ثانیهاست. وزن مخصوص خورشید ۴۱/۱ گرم بر سانتیمتر مکعب است. حجم خورشید۱٫۴×۱۰۳۳ سانتیمتر مکعب که حدوداً معدل ۱٬۴۰۰٬۰۰۰ برابر حجم زمین است. دمای مرکز خورشید ۱۵٬۰۰۰٬۰۰۰درجه کلوین است. مدت چرخش وضعی: ۲۵ روزدر استوا که درحوالی قطبها به ۳۴ روز میرسد. یک سال کهکشانی زمانی است که خورشید یک بار به دور کهکشان میچرخد ودر حدود ۲۲۵ میلیون سال است. قطر زاویهای خورشید درآسمان ۳۲ دقیقهاست. قدر ظاهری خورشید ۷/۲۶- است. خورشید در زمان پیدایش زمین (زمانی که زمین کاملاً به اعتدال رسیده بود و آب در زمین وجود داشت) ۵ برابر امروز قطر و بزرگی داشت. در حدود ۹۹٪ وزن خورشید را گازهای هیدروژن(H2) و هلیوم (He) تشکیل دادهاند، که از این مقدار نیز حدود ۷۰٪ هیدروژن۲۹٪ هلیوم و یک درصد مابقی، شامل سایر گازها میشود. در خورشید هرثانیه ۵۰۰ میلیون تن هیدروژن طی فرایند همجوشی هستهای به هلیوم تبدیل میشود که فقط حدود ۵٪ آن به شکل انرژِی از خورشید خارج میگردد. ازآن جایی که هم جوشی یک عمل گرمادهاست همجوشیهای بیشمار خورشیدو انرژی گرمایی حاصل از آن به عنوان اشعههای خورشید در منظومهٔ شمسی پخش میشود که مقداری از آن به زمین میرسد این عمل نیز باعث طوفانهای داغ و تحریک ابرهای اسید سولفوریک در زهره میگردد.
آیین بودا۱ یا آیین بودایی۲، بودیسم یا بوداگرایی دین و فلسفهای مبتنی بر آموزههای سیدارتا گوتاما۳ که در حدود ۵۶۶ (پیش از میلاد) تا ۴۸۶ (پیش از میلاد) میزیسته، است. آیین بودا به تدریج از هندوستان به سراسر آسیا، آسیای میانه، تبت، سریلانکا،یمن، آسیای جنوب شرقی و نیز کشورهای خاور دور مانند چین، مغولستان، کره و ژاپن راه یافت. آیین بودایی به عنوان دین پاکان۴ در نظر گرفته میشود و با ۳۵۰ میلیون پیرو یکی از ادیان اصلی جهان به شمار میآید. آیین بودا بیشتر بر کردار نیک، پرهیز از کردار بد و ورزیدگی ذهنی تاکید دارد. آماج این ورزیدگیها پایان دادن به چرخه تولد مجدد یا سمساره است که از طریق بیداری یا درک واقعیت راستین، رسیدن به رهایی یا نیروانا صورت میگیرد. اخلاقیات بوداگرایانه بر بن-پایههای بیگزندی و رواداری برپا شدهاست. آثار نوشتاری بوداگرایی بسیارند و بخش ارزندهای از ادبیات دینی جهان به شمار میروند. خاستگاه اندیشههای بودا پیرامون سه هزار سال پیش، شاخههایی از آریاییان ایران، از بقیه جدا شده و به سرزمین هند کوچیدند. پیش از ورود آنها به شبه جزیرهٔ هند، قوم دیگری در آنجا نشیمن داشت که به نام دراویدی معروف است. آریاییها پیرامون ۲۵۰۰ سال پیش یعنی به هنگام زایش بودا در بیشتر سامانهای شمالی هند جایگزین شده و بر آن نواحی چیره گشتهبودند.۵ جامعه هندوستان در زمان بودا به چهار رده یا (کاست) بخش میشد: برهمنها (روحانیان)، کشتریاها (شهریاران و جنگاوران)، وایسیاها (کشاورزان و بازرگانان) و شودراها (خدمتکاران برده). بودا خود به رده کشتریا تعلق داشت ولی اعلام داشت که از دید او همه مردم برابر و پاکزادند.نیازمند منبع آموزههای بودا راهبان بودایی شیگاتسه، تبت چکیده آموزه بودا این است: ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده میشویم. این باززایی ما بارها و بارها تکرار میشود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ مینامیم. هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است. پیوند با آنچه نادلخواه است، رنج است. دوری از آنچه دلخواه است، رنج است. و خلاصه اینکه دل بستن رنجآور است. از دیدگاه بودا ما اگر خواسته باشیم که از چرخهٔ زاد و مرگ رهایی یابیم (در صورتی که به آن چرخه باور داشته باشیم) باید گرایشهای نفسانی را کنار بگذاریم، درستکار باشیم، به یوگا پرداخته به حالات خلسه روحی دست پیدا کنیم که این تجربیات باعث مهرورزی ما به همهٔ موجودات و بوندگان میشود و سپس از راه این درکها و تمرکزهای ژرف به روشنی و بیداری میرسیم و از این دور باطل خارج میشویم. این آموزهها، آیین بودا (دارما) را تشکیل میدهند. بودا خود، آیین خود را مانند قایقی مینامد که برای چرخهشکنی و رسیدن به ساحل رستگاری به آن نیاز است. ولی پس از رسیدن به رستگاری دیگر به این قایق نیز نیازی نخواهد بود. رسیدن به ساحل رستگاری آدمی را به آرامش و توازن مطلق میرساند. آنجاست که شمع تمامی خواهشها و دلبستگیها خاموش میشود. به این روی، این پدیده را در سانسکریت نیروانا یعنی خاموشی مینامند. چهار حقیقت شریف آدمی بیمار است. بودا راه درمان این بیماری را درک آن چهار حقیقت میداند: کار حقیقت نخست از چهار حقیقت شریف، تشخیص این بیماری بهعنوان بیماری رنج در انسانهاست. به رسمیت شناختن وجود رنج اهمیت کلیدی دارد. هیچ موجود زنده نمیتواند از رنج بگریزد. زایش، بیماری و مرگ همه باعث رنج هستند. رنج میتواند جسمانی یا روانی باشد. حقیقت دوم، دلبستگیها را بهعنوان باعث و بانی این بیماری باز میشناسد. سومین حقیقت، شرایط را سنجیده و اعلام میکند که بهبود امکانپذیر است. حقیقت چهارم، تجویز دارو برای دست یافتن به سلامت است. درک این حقایق و اصول، به تمرکز و مراقبه نیاز دارد. این درک باعث احساس مهرورزی نسبت به همهٔ موجودات میگردد. درک چهار حقیقت شریف، هسته اصلی آموزه بودا را تشکیل میدهد. این چهار حقیقت شریف عبارتند از۶: رنج Dukkha بودا میگوید: «زائیده شدن رنج است؛ پیری رنج است؛ بیماری رنج است؛ مرگ رنج است؛ اندوه، زاری و درد، پریشانی و ناامیدی رنجاند. نرسیدن به آنچه شخص دوست میدارد رنج است؛ سخن، کوتاه پنج بخش دلبستگی رنج است.» ویژگی رنج، یکی از سه نشانه هستی trilakṣaṇa است. دوکَه، نه تنها بر رنج به معنای احساسهای ناخوشایند دلالت دارد، بلکه اشاره است به هر چیزی، چه مادی و چه روانی، که مشروط است، و دستخوش پیدایش و از میان رفتن است، و شامل پنج انبوهه skandha است، و حالت رهایی نیست. پس هر لذت معرفتی رنج است زیرا دستخوش پایانیافتگی است. خاستگاه رنج Samudaya دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است. دوُکه به دلیل میل و تشنگی tṛṣṇā پیدا میشود. سه نوع تشنگی (میل) قابل بازشناسی است: ۱ - تشنگی کام kama tanha که تشنگی حواس پنجگانه و تمایل به لذتهای جسمانی است. ۲-تشنگیِ بودن bhava tanha تمایل به وجود و بقا و باقیماندن وضعیت حاضر و همچنین تمایل به وجوددر وضعیتهایی دیگر که با واژههایی چون «ای کاش» بیان میشود. ۳- تشنگیِ نبودن vibhava tanha که تمایل به نبودن در وضعیت کنونی و همچنین تمایل به نبودن در وضعیتی دیگر است و با واژههایی چون «ای کاش هیچوقت ... نباشم.» تمایل به مرگ نیز در این زمره میگنجد. تمامی رنج انسانی پیامدی است از این سه شکل از تمایل. این سه تمایل به نوبه خود در پی ناآگاهی و نادانی به وجود میآیند، ناآگاهیای که به تشکیل مفهوم «من» در انسان انجامیده است. توقف رنج Nirodha بریدن از رنجها با بریدن از تمایلات نفسانی دستیافتنی است و این حقیقت سوم میگوید که هر انسان توان بریدن از رنجها را در خود دارد. گسست از رنجها را در آیین بودا، روشنایی، بیداری، و خاموشی (نیروانا) شعله رنج نیز میگویند. برای رسیدن به این حالت، انسان باید درک کند که راه رسیدن به خوشبختی راستین از طریق دنبال کردن تمایلات و تشنگیها میسر نمیشود بلکه با پذیرش واقعیت خود و گسست از تشنگیها بهدست میآید. راه توقف رنج Magga راه توقف رنج راه اصیل هشتگانه نام دارد. این راه عبارت است از: دیدگاه درست، نیت درست، گفتار درست، کردار درست، معاش درست، کوشش درست، اندیشه درست، و تمرکز درست. راه اصیل هشتگانه راه رهایی از رنج در این هشت چیز خلاصه میشود: راه اصیل هشتگانه که نسخهٔ تجویز بیداردل (بودا) برای درمان رنجهایی است که همه موجودات دچار آن هستند، خود به سه گروه دسته بندی میشود: اخلاقمندی (شیلا)، تمرکز روانی (سامادی) و بینش (پرگیا). این سه مفهوم هستهٔ تمرینهای روحانی آیین بودا را میسازند. بخش عوامل هشتگانه به سانسکریت و پالی توضیح بینش prajñā ۱. دیدگاه درست samyag dṛṣṭi, sammā ditthi دیدن واقعیت همانگونه که هست نه آنگونه که به نظر میآید. آگاهی از آیین نیک (دین، مکتب یا مذهب درست و چهار حقیقت شریف. ۲. نیت درست samyag saṃkalpa, sammā sankappa نیت دستیابی به توان دست کشیدن و چشمپوشی از چیزها. نیت رسیدن به آزادی و بیآزاری. اخلاقمداری śīla ۳. گفتار درست samyag vāc, sammā vāca شیوه گفتاری که بیدروغ و بیزیان باشد. خودداری از دروغ گویی، بدگویی، درشت گویی (ناسزا، متلک، ....)، یاوه گویی (حرف از روی نادانی و حرّافی بیمورد). ۴. کردار درست samyag karman, sammā kammanta کردار به شیوهای بیزیان. خودداری از آزار، کشتار و تبعیض موجودات، خودداری از گرفتن آنچه به تو تعلّق ندارد، رابطه جنسی نامناسب (رابطه با زور، رابطه با فرد متأهل، رابطه با کودکان نابالغ).۷ ۵. معاش درست samyag ājīvana, sammā ājīva معاشی بیزیان. خودداری از مشاغلی که باعث آزار است: اسلحهفروشی، حیوانفروشی، اِعمال و تلقین نظر به دیگران (به هر اسمی. حتّی به اسم گسترش آیین یا هدایت) بهویژه اگر با زور و ارعاب باشد، رباخواری، کلاهبرداری، رمالی، جادو و غیره.۸ تمرکز روانی samādhi ۶. کوشش درست samyag vyāyāma, sammā vāyāma کوشش برای بهبود. گام نخست: دور ماندن از خواستههای ناشایست همراه با شکوفا کردن تمایلات خوب. گام دوم: غلبه کامل بر عادات ناشایست همراه با ایجاد عادات نیک.۹ ۷. اندیشه درست samyag smṛti, sammā sati رسیدن به آگاهی که از طریق آن بتوان اصل واقعیت چیزها را با ذهنی بازدید. آگاه بودن از واقعیت موجود در درون خود، بدون میل و نیاز یا بیرازی از آن. اندیشه آزاد از کام و شهوت، آزاد از بدخواهی و آزاد از ستمگری.۱۰ ۸. تمرکز درست samyag samādhi, sammā samādhi مراقبه یا تمرکز صحیح که از آن به عنوان چهار درونپویی Dhyāna نخست یاد شدهاست. ذکرگویی چندان توصیه نشده ولی ممنوع نیست.۱۱ بینش بخش آخر راه هشتگانه، یعنی جهانبینی درست و پندار درست، تشکیلدهندهٔ بینش (پرگیا) است. رسیدن به بینش یا به عبارتی حکمت اعلاء، در آیین بودا به معنی یافتن دسترسی مستقیم به واقعیت نهفته در پشت چیزها و یافتن بینشی فراسوی هرگونه شناخت است. این گام پس از گامهای درستکاری و یکدِلگی میآید و نتیجهٔ یک درونپویی ویژهٔ بودایی است. جهانبینی درست، همان درک کامل چهار حقیقت شریف و پندار درست، همان مهرورزی و عشق است که ذهن را از شهوت، بدخواهی و ددمنشی میپالاید. اینها راه را برای رسیدن به بنیش فراشناخت هموار میسازند.نیازمند منبع اخلاقمندی اخلاقمندی که در راه هشتگانه به گونهٔ گفتار درست، کردار درست و معاش درست آمده، دستورهایی اخلاقی مانند خودداری از کشتن و دروغگویی را در بر میگیرد. یک بخش از درستکاری در آیین بودایی، مربوط به دهش (دانا) میشود. این دهش تنها به مواردی مانند صدقه دادن و سخاوتمندی محدود نمیشود و معنی مشخص دینی دارد؛ یعنی تأمین نیازمندیهای روزانه همایه (جامعه راهبان بودایی (سنگها)). هموندان (اعضاء) همایه نیز به نوبه خود به دهش میپردازند. دهش آنها، بالاترین دهشها یعنی آموزش آیین بودا (دارما) است.نیازمند منبع تمرکز روانی مفهوم دوم راه هشتگانه یعنی دل را یکدله کردن یا کار کردن بر روی تمرکز است که سه بخش کوشش درست، توجه درست و تمرکز درست را در بر میگیرد. در این مرحله تمرکز شدیدی دست میدهد که در آن اندیشنده، با موضوع اندیشه یکی میشود. این پدیده، شهود و رسیدن به فراشناخت نیست، بلکه یک پدیدهٔ روانی است. اینکار از راه یوگا و درونپویی انجام میگیرد. بوداگرایی همانند دیگر کیشهای هندی، ذهن را ابزار بنیادین رهایی میداند و بر ورزیدگی درست ذهن تأکید میکند. آماج کوشش درست، یکپارچگی ذهنی و جلوگیری از پراکندگی اندیشه است. توجه درست، باعث آگاهی از احساسات و آگاهی از کنشهای بدن و ذهن میشود. این تمرینات سرانجام ما را به تمرکز درست میرساند که رسیدن به حالات گوناگون آگاهیهای خلسهآمیز در حین درونپویی (مراقبه) است و با آزمودن خشنودی بزرگی همراه است. رسیدن به این حالات را دروننگری (دیانا) مینامند.نیازمند منبع شاخههای آیین بودایی بوداگرایی از دیدگاه شمار پیروان، پس از مسیحیت، اسلام و هندوگرایی چهارمین دین جهان است. آیین بودا به سه شاخه اصلی بخش میشود. شاخه بزرگتر مهایانه و شاخهٔ سنتیتر اما کوچکتر تراوده نام دارد. شاخه سومی نیز به نام وجرهیانه باجنبههای صوفیانه در تبت، بوتان، و مغولستان رایج است. تراوده بر اهمیت بودای تاریخی یعنی سیدارتا گوتما تأکید دارد. آیین بودایی در پی رویدادهای تاریخی از هند و نپال رخت بربست و به سوی سرزمینهای شرقی کوچید. کشورهای جنوبیتر مانند سریلانکا پیرو شاخهٔ تراوده و شمالیترها مانند چین و ژاپن، پیرو گونههایی از کیش مهایانه هستند. بیشترین گسترش آیین بودایی زمانی رخ داد که آشوکا شاه به این دین گروید و به گستراندن آن مشغول شد.نیازمند منبع تراوده Therāvada Ashoka Pillar Vaishali.png تِرَوادَه کیشی است که آموزههای سنتی و اصلی بودا را دنبال میکند. واژه ترواده نیز به معنی «سنت قدما» است. از آنجا که این شاخه از دین بوده از هندوستان به سوی جنوب و سریلانکا رواج پیدا کرد به آن «بودیسم جنوبی» هم گفتهاند. تراوده بیشتر در جنوب شرق آسیا رایج است و به طور کل ۳۸ درصد از بوداییان پیرو شاخه تراوده هستند.۱۲ در قیاس با کیش دیگر بودایی که مهایانه (راهبَرنده بزرگ) نام دارد به تراوده هینهیانه (راهبرنده دونپایه) هم گفتهاند که به خاطر تحقیرآمیز بودن استفاده کمتری دارد. تآکید تراوده بر دستیابی به حالتی است که فرد از رنج کشیدن رها شده و و تبدیل به یک بیمرگ Arhat شود. بیمرگها توانستهاند با رهایی از سه مانع یعنی طلبیدن، خشم، و افکار واهی به حالت خاموشی کامل Nirvana شعله این سه برسند. بیمرگ از ۱۰ زنجیری که او را به تولد ادواری Saṃsāra میبندد وارسته است. در حالی که در کیش مهایانه، رهاشدگان از رنج که اصطلاحاً بوداسَف Bodhisattva (به معنای بیداروجود) نامیده میشوند به خاطر مهرورزی به تمامی موجودات در آستانه «فراسو» باقی میمانند تا بتوانند به بقیه نیز برای رسیدن به بیداری یاری برسانند بیمرگهای تراوده چنین نیستند و به صورت فردی به قلمرو «بیداریها» میروند. مهایانه Mahāyāna Buddha-flower-color.svg مَهایانَه کیشی است از دین بودا که بیشتر در تبت و خاور دور رایج است و ۵۶ درصد از تمامی بوداییان از آن پیروی میکنند.۱۳ واژه مهایانه به معنای راهبَرنده بزرگ است و به این کیش، راه بیداروجودها Bodhisattvayāna هم گفته شدهاست.۱۴ بر پایه آموزههای مهایانه، انگیزه فرد از پیمودن راه نجات یافتن از رنجها و رسیدن به «بیداری»، باید کمک به تمامی موجودات برای رهایی از رنجها باشد. این انگیزه اصطلاحاً بیدارروانی Bodhicitta نامیده میشود. بر خلاف رهاشدگان تراوده که بیمرگ Arhat نام دارند و به فراسو میروند، رهاشدگان مهایانهای که اصطلاحاً بوداسَف Bodhisattva (به معنای بیداروجود) نامیده میشوند به خاطر برخورداری از بیدارروانی و درنتیجه، مهرورزی به تمامی موجودات، در آستانه «فراسو» باقی میمانند تا بتوانند به بقیه نیز برای رسیدن به بیداری یاری برسانند.۱۵ وجرهیانه Vajrayāna Faith Buddhism Vajra.svg وجرهیانه سومین کیش در دین بودا است که ۶ درصد از پیروان این دین را به خود اختصاص میدهد. وجرهیانه عمدتاً در تبت، بوتان، و مغولستان رایج است و در بوتان آیین رسمی کشور است. وجرهیانه جنبههای صوفیانه دارد و بر خواندن ورد و افسونها تاکید دارد. واژه وجرهیانه به معنای راهبَرنده الماس است. منظور از الماس همان حق و واقعیت است. به وجرهیانه، بوداگرایی افسونگرا Tantric، بوداگرایی نهانگرا، و راه آذرخش هم گفته میشود. در سنت وجرهیانه، پیر (لاما) بهعنوان راهنما و مرشد و پشتیبان نقش بزرگی در رسیدن به رهایی از رنجها ایفا میکند و از این رو این مکتب را لاماگرایی یا لامائیسم هم نامیدهاند. پیر بزرگ را هم در این مکتب در تبت دالایی لاما مینامند. برعکس مهایانه و تراوده که میگویند حالت بیداری توصیفپذیر نیست، پیروان وجرهیانه معتقدند که میتوان از راه آیینهای صوفیانه و به یاری وردخوانی Mantra، اشارههای رازآمیز دست معروف به دستنشانهها Mudra و دوایر کیهاننما Mandala با حالت بیداری تماس برقرار کرد و حتی در طول یک زندگی به رهایی از رنجها و بیداری رسید.۱۶ آیین بودایی و ایران نوشتار اصلی: بوداگرایی در ایران سکهای از پیروز پسر اردشیر ساسانی یافت شده که در آن وی از ارجگذاری خویش نسبت به دو دین زرتشتی و بوداگرایی خبر میدهد.نیازمند منبع در سدهٔ ۶ زایشی یک رشته داستانهای بودایی به نام جاتاکا از روی ویرایش هندوی آنها به نام «پنچا تنترا» به پارسی میانه ترجمه شد و «کلیلگ و دمنگ» نام گرفت. در سدهٔ ۸ زایشی ابن مقفع آن داستانها را به عربی برگرداند و نام کلیله و دمنه بر آنها نهاد. ترجمههای لاتین و یونانی آن کتاب بعدها در سدهٔ ۱۴ پایهٔ داستانهای آسوپ نوشتهٔ یک راهب بیزانسی را تشکیلداد.نیازمند منبع آیین بودایی در خراسان بزرگ تا اندازهای ریشه گرفته بود و یکی از کانونها و نیایشگاههای بزرگ آن در صومعهٔ بودایی بلخ بود. این صومعه به سانسکریت، «ناوا ویهارا» نام داشت که معنی آن «صومعهٔ نو» است. این نام در فراگویی پارسیزبانان به گونهٔ نوبهار درآمد. لقبی که به گردانندگان این صومعه در زبان سانسکریت داده بودند، «پراموکها» به معنی «سرور» بود و نام خانوادهٔ برجستهٔ ایرانی برمکیان از همین لقب گرفته شده است. برمکیها عهدهدار و گردانندهٔ این نیایشگاه بودایی بودند.نیازمند منبع به تازگی روزنامه آساهی ژاپن از قول یک باستان شناس برجسته ژاپنی به نام «نوگوچی» از یافته شدن ۱۹ تندیس بودا در استان فارس گزارش داد. در گزارش دیگری از شبکه «بودیست نیوز» درازای این تندیسها میان ۵ تا ۲۰ سانتیمتر و جنس آنها از گچ و گل اعلام شدهاست.نیازمند منبع برخی از پژوهشگران استدلال می کنند که ایین بودایی ریشه ی ایرانی دارد. بر این بنیاد ایین بودایی ریشه در متافیزیک ایرانی و به ویژه دین زرتشتی دارد. بنابراین این دسته از پژوهشگران ریشه ی هندی آیین بودایی بودایی را رد می کنند. چنین فرضیه ای بسیاری از فرضیه های سنتی در مورد آیین بودایی و خواستگاه آن و همچنین فرضیه های سنتی در پیرامون زمینه ی تاریخی و سیاسی ان را به چالش کشیده است